در قسمت بالای مرز میان «فلاندر» و «هلند، رودخانه ای به نام «اسکو» (Escout) جاری است که به دریا منتهی می شود. بر سواحل این رودخانه، شهری بندری پهنه گسترده است که : در آن هنر معنایی جز سعادت و سعادت معنایی جز هنر ندارد.
در تمام طول تاریخ، شهر ساحلی «آنورس» (Anvers) جاودانگی نام خویش را از برج گوتیک و با استعدادترین فرزندان این سرزمین، «پیتر بل روبنس» ، پرنس نقاشی باروک، دارد. سه اثر از شاهکارهای هنر «روبنس، زینت بخش کلیسای بزرگ این شهر می باشند: «بالا بردن صلیب»، اولین روتبل (تزئین جلوی محراب) بزرگ اوست که تاریخ آن به سال ۱۶۱۶ باز می گردد. در این شاهکار هنری که بلافاصله پس از بازگشت وی از ایتالیا خلق می شود، روبنس، تاثیراتی که از هنر عهد باستان و رنسانس گرفته بود را درهم آمیخته، اثری می آفریند که چهره هنر اروپای شمالی را به خود دارد. و کمی بعد در اثر دیگر خود، «پائین آوردن صلیب» ، وضوح و روشنی هنر روم را با شلوغی و اغتشاشی که نوعا در هنر آلمان دیده می شود، در هم می آمیزد.
حدود بیست سال بعد، «روبنس، اثر عروج مریم توسط فرشتگان» را خلق می کند. در این روتبل که اثری به واقع باشکوه می باشد، سبک «روبنس» ناگهان به تحولی عظیم دست می یابد کمپوزیسیون در این اثر به گردابی پرتحرک تبدیل شده ، اثرات قلم مو سبک و دوار شده ، و رنگ نیز در نور به لرزش درآمده است. .
برای کسی که می خواهد سیر تکاملی «روبنس» را در نقاشی دنبال کند این سه تابلو برای شروع، شاخص های کاملی هستند. این روند تکاملی در تغییراتی که در ساختار کمپوزیسیون های وی به وجود آمده کاملا مشهود است. در واقع، ساختار کمپوزیسیون های وی با یک شیوه کلاسیک کاملا خوانا آغاز می شود، از مرحله پویایی عبور می کند و در هارمونی یک آشفتگی ارگانیک به اوج خود می رسد. این سه مرحله تا حدودی با سه مرحله هنری که در آثار وی وجود دارد مرتبط می باشد. روبنس، در دوره اول ترجیح می داده است کمپوزیسیون آثارش را حول یک قطر رو به اوج و یا روبه فرود سازماندهی کند. بالابردن صلیب» نمونه خوبی از این نوع است در اثر «پائین آمدن صلیب» نیز محور قطری حاکم است. با این تفاوت که در این اثر قطر به واسطه وجود یک حرکت مارپیچی تکامل نیز یافته است. این حرکت مارپیچی موجب می شود که سیر حرکت تمام فیگورها به درون قلب مسیح منتهی شود. این ساختار کمپوزیسیون مرکب طی دوره دوم از کارهای هنری وی ادامه پیدا می کند.
اثر عظیم «ستایش مریم عذری توسط قدیسین، و ازدواج عرفانی کاترین مقدس» به این دوره تعلق دارند. «روبنس» در خلق این پرده عظیم که و نمایش تئاتر گونه ای از نقاشی باروک می باشد، خود را یک کارگردان کامل و بی نقص نشان می دهد. در این نمایش که اجرای دو تئاتر را همزمان در خود دارد، نقش اصلی را مریم مقدس ایفا می کند که بر روی سکو قرار دارد. تمام فیگورها نیز حول همین محور (مریم مقدس )، مکان و نقش خاص خود را دارند و بنابه ژست و حالتشان توجه بیننده را به سوی خود جلب کرده ، با ظرافت تمام به سوی حادثه مرکزی هدایت می کنند. اگر ما این حالتهای مرکزگرا را به خطوط نیرو تبدیل کنیم، به یک مجموعه مولد حرکت دست می یابیم. این مجموعه که متشکل از مستطیل ها، مثلث ها و دایره هایی است که تا حدودی نیز همدیگر را پوشانده اند بافتی هندسی به کار داده است. اگر این بافت هندسی تنها با استفاده از رنگها ساخته شود تابلویی مدرن خلق می شود که آبستره نام دارد. این تابلو نمونه خوبی است که میزان پایبندی روبنس» به رعایت توازن و تعادل در خلق آثار فیگوراتیو را نشان می دهد. به این ترتیب، نقاشی روبنس» می تواند از دو جهت مورد توجه و تحسین قرار بگیرد.
در مرحله سوم از سیر تکاملی هنر «روبنس» می بینیم دوره خلق آثاری که منطبق بر قواعد - نقاشی هستند و حالات فضایی را به بیننده القا می کنند به سر می رسد و مبنای کار او بر خلق آثار کیهانی استوار می گردد. به عنوان مثال، در تزئین روتبل محراب شهید سنت لیه» می بینیم ساختار کمپوزیسیون از حلقه های هم مرکزی تشکیل شده است که درست همانند قطراتی که به درون آب می افتند دوایری هم مرکز می سازند، با حرکاتی متناوب گسترش پیدا می کنند. در راستای تکامل ساختار کمپوزیسیون در آثار «روبنس» خطوط، فرم و رنگ نیز تکامل می یابند. مشخصه اصلی هنر «روبنس» در دوره اول این است که تکنیک وی ساده و موجز بوده، و مراحل تکمیلی آن نیز به طور کامل انجام نمی شده اند.
«روبنس»، با مدل قرار دادن کهکشانها، آثاری را خلق می کند که فرمشان حالت مجسمه های پلی کروم را دارد. استفاده از سایه روشن رنگها در رنگامیزی، حالت مجسمه و تئاترگونه آنها را شدت بیشتری می بخشد. بر تمام این مشخصات ، این نکته را نیز باید افزود که بیننده آثار این دوره احساس می کند کپی ای از یک فرم طبیعی مقابل چشمان خود دارد. و طی دوره دوم، «روبنس» موفق می شود این تاثیر کپی برداری را در کارهای خود از بین ببرد. در واقع هنر «روبنس» حرکتی تکاملی به سوی تفسیر آغاز کرده است. او با استفاده از تکنیک تمبرا نقاشی خود را وارد مرحله نوینی می سازد؛ در این مرحله «روبنس» شیوه رنگامیزی خود را از فرم تثبیت شده خود خارج می شود و نور بر در دوره «تی سین» ، نقاشان ونیزی شیوه ای متفاوت با نقاشان بعد از خود را به کار می گرفتند. نقاش مدرن، مدل های ترکیب مورد نظرش را با استفاده از رنگهای مخلوط بر روی پالت مستقیما بر روی پارچه ترسیم می کند. این روش اصولا شیوه ای تک . گامی است، هرچند هنرمند طراحی اولیه را نیز انجام دهد. برخلاف این، نقاشان ونیزی از شیوه دو ۔ گامی دو مرحله ای) بهره می جستند. ابتدای اینکه بایستی مدل های شکل مورد نظر را بر روی مونوکروم مشخص می نمودند. بعد از اتمام این مرحله، رنگ را به کار می بردند و بعد از رنگ آمیزی از لایه ای نیم شفاف به نام «لعاب» استفاده می کردند.
هنرمندان ونیزی از کاربرد انواع متفاوت رنگ آمیزی آگاه بودند؛ من جمله استفاده از پودر رنگ که در مایعی مخلوط می شد که به علت قابلیت خشک شدن سریع، آن را در جایی نگه داری می کردند. مهارت رنگ آمیزی از زمان «تی سینه پیشرفت بسیار خوبی نمود. در قرون قبل از او، نقاشان از روغن های خشک کننده و تمپرا، استفاده می نمودند. که گاها با درجه ترکیب متفاوت ، نتایج متفاوتی نیز در بر داشت: برخی از روغن ها تیره یا زرد رنگ می شدند. بعضی دیگر یا ترک برمی داشتند یا مدت زمان زیادی طول می کشید تا آنها خشک شوند. «تمپرا» که معمولا از سفیده تخم مرغ و آب ساخته می شد به علت دوام مورد توجه بود. اما به علت خشک شدن سریع، استفاده از آن برای ایجاد سایه در سطح نقاشی غیرممکن بود. ایجاد سایه با استفاده از قلم مو، فرم ها را به سختی شکل داده و به آنها بعد می داد. نقاشی های لعاب، جلوه ای مات و بی تنوع داشتند.
در حدود ۱۴۰۰، هنرمندان فلیمنگی، خصوصا برادران «ون ایک» به توسعه شیوه ای پرداختند که هم از لعاب و هم از روغن در آن استفاده می شد. این عمل به دو مرحله اصلی تقسیم می شد: رنگ زمینه ای مات و لایه های پوششی با بکارگیری العاب رنگی شفاف. در مرحله نخست تمام فرمها دقیقا با رنگ خاکستری کمرنگ رنگ آمیزی می شوند. در مرحله لعاب ، رنگ های خالص همراه با روغن جلاء ، با درجه درخشندگی زیاد بر روی رنگ زمینه مورد استفاده قرار می گیرد و بدین گونه شکلها به خوبی مشخص می شوند. تصویری که به این شکل نقاشی می شود از پرتوافکنی و عمق فوق العاده ای برخوردار است. نوری که بر روی آن می تابد از لعاب رنگی عبور و بر روی رنگ زمینه مات منعکس می شود و سپس به چشم بیننده باز می گردد. از اینرو رنگها با نورهای همراه همچون پنجره ای با شیشه های رنگی به نظر می رسند.
طرفداران سبک هنر اروپایی شمالی تصویرهای کوچک و ظریف را می پسندیدند. اما باید ارزش و اقتدار هنر قرن ۱۶ را مربوط به رنگ آمیزی فوق العاده این دوره دانست که آن را ونیس نامیدند. به علت رویارویی با این تقاضاها هنرمندان ونیزی هم دوره با «تی سین» ، توجه خود را معطوف به پیشرفت تکنیکی در بکارگیری و استفاده از شفافیت خیره کننده رنگها نمودند. استفاده از همین شیوه بر روی پانل های چوبی به خلق نقاشی های گرانبهایی منجر شد که کاملا آنها را برای استفاده در مقبره ها مناسب نموده بود. . .
به علت کمبود قاب های تخته ای (پانل های چوبی)، ونیزی ها از پارچه هایی در ابعاد وسیع استفاده می نمودند که هم سطح و هم دید وسیعی را ایجاد می نمود. ماده محکم این قاب ها باعث استحکام زیادی می شد که به نقاش اجازه رنگ آمیزی آزادانه را می داد. آنها البته قاب پارچه ای را با زمینه ای سفید آماده می نمودند. این زمینه که در نزد ونیزی ها کاربرد داشت، اساسا از ترکیب سنگ گچ همراه با سریش بود. اما به جای به کار بردن لایه ای خیره کننده ، آنها لایه ای نازک به رنگ قهوه ای با ترکیبی از قرمز. سیاه را به کار می بردند. بر روی این زمینه تیره ، آنها کار را با رنگ سفید آغاز می کردند. در ابتدا آزادانه و بی دقت، و سپس با توسعه فرم های شکل مورد نظر بر روی رنگ زمینه، آنها از ماده ای، مرکب از تمپرا و شیره استفاده می نمودند، که سریعا قدرت چسبندگی بالایی ایجاد می نمود. قسمتهای روشن رنگ آمیزی شده ضخیم برای ایجاد سایه، شسته می شد. خبرگی رنگ و جزئیات کار در مرحله بعد انجام می گرفت.
به منظور نشان دادن شیوه رنگ آمیزی ونیزی ها، نمونه ای از پرتره «مادونا و خرگوشی» تی سین توسط هنرمند نقاش جین فلورا کپی شده است. هدف از این کار صرفا نمایشی دقیق چگونگی رنگ آمیزی این نقاشی توسط «تی سین» نیست بلکه منظور روشن نمودن گامهای اصلی با نشان دادن ساده چهارچوب است. چهار مرحله ای که مشخص گردیده است عبارتند از: ا-رنگ زمینه : هنرمند در ابتدا زمینه سفید بوم را با رنگ قرمز قهوه ای، رنگ آمیزی نموده است
و بعد از آن، طرح اصلی را با یک رنگ تیره تر با رنگ آمیزی بسیار ظریف طراحی نموده است. ۲- رنگ آمیزی زیرین : بعد کار با طراحی نمونه در مونوکروم به دست می آید. در بعضی قسمتهای تاریک رنگ زمینه اجازه می یابد از درون سایر رنگها نمود یابد، رنگ سیاه با رنگ سفید مخلوط می شود تا رنگ خاکستری عمق بیشتری یابد. ۳.گلیز، تابش (خیره کنندگی): بعد از اینکه رنگ زیرین کاملا خشک شد، رنگهای اصلی شکل مورد نظر همراه با ترکیبی با روغن برای ایجاد شفافیت به کار می روند. رنگ در این مرحله بدون توجه زیاد به هماهنگی همه جانبه آن به شکل مشخص نمایان می گردد. ۴- مرحله پایانی : فرم کار و جزئیات آن در این مرحله، کاملا با ظرافت تمام با بکارگیری رنگ سفید و شفافیت و خیرگی رنگهای اضافی از طریق قلم مو یا پخش نمودن رنگ توسط انگشتان مشخص می شوند. آمده است که روزی «تی سین» از تجب فریاد برآورد «گلیز، سی یا چهل!» و توضیح آنکه او چگونه به تاثیر رنگ پی برد. جدای از راستی یا ناراستی حکایت. مفهوم داستان صحیح است. او به حتم بارها و بارها به نقاشی اش مراجعه نمود و به اصلاح و ایجاد تعادل در آن و هماهنگی رنگها پرداخت.